سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برترین حکمت، شناخت انسان به خویشتن و اندازه خود را نگاه داشتن است . [امام علی علیه السلام]
شهدای تیپ ویژه صابرین
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» مصاحبه با مادر شهید فدایی نژاد

 

مصاحبه با سرکار خانم کبری صالح مادر شهید یوسف فدایی نژاد :

- برای شروع اگر مایل بودید کمی پیرامون شهید صحبت بفرمایید.

بسم رب الشهداء والصدیقین مادر شهید یوسف فدایی نژاد هستم . شهید یوسف فردی متدینی بود . در خانواده رفتار و کردارش نیک بود . فرد با محبتی بود ، به من و پدرش احترام زیادی می گذاشت . دائم الذکر بود و یاد خدا همیشه همراهش بود . علاوه بر انجام واجبات ، نسبت به انجام مستحبات هم بسیار مقید بود تا جایی که اعمال مستحبی که انجام می داد خیلی زیاد بود . قاری قرآن بود و قرآن را به خوبی تلاوت می کرد . اهل نماز شب و دیگر مستحبات بود . غسل جمعه اش تقریبا ترک نمی شد . هر وقت هم که برای مرخصی می آمد ، سعی می کرد که در نماز جمعه که در سنگر برگزار می شد شرکت کند .

- روحیاتش در دوران کودکی چطور بود ؟

یوسف در دوران کودکی و اوایل نوجوانی به همراه برادرش عضو پایگاه امام سجاد (ع) دهبنه شده بود و از همان زمان در کلاسهای قرآن ، احکام و اخلاق مسجد امام رضای دهبنه شرکت می کرد . از همان زمان نسبت به انجام واجبات دقت داشت . وی از همان زمان فرد مقیدی بود .یادم هست که تقریبا از پانزده سالگی به بعد یک تسبیح هزار دانه گرفته بود و با آن ذکر می گفت . گاها در نماز شب به سجده می رفت و با همان تسبیح ذکر می گفت و تا تمام نمی شد سر بلند نمی کرد . حالا اگر مثلا چند ساعتی طول می کشید ، تفاوت نداشت آنقدر ادامه می داد تا ذکر تمام شود . به سوره یاسین هم علاقه زیادی داشت . هر وقت فرصتی دست می داد ، می نشست و یاسین می خواند . به من هم وصیت کرده که برایش یاسین بخوانم .


اهل نماز شب بود ؟

خیلی وقت بود که متوجه شده بودم که اهل نماز شب است .تقریبا همه شب ها بلند می شد . اتاق کوچکی کنار ایوان خانه داشت که بلند می شد و به درب طرف حیاط اتاق پرده می زد که نور از درون اتاق بیرون نیفتد و بعد مشغول عبادت می شد . بعضی شب ها تا صبح می نشست و عبادت می کرد . نماز صبح را می خواند و صبح چند ساعتی استراحت می کرد . گاها صبح ها بلند می شد و اذان می گفت . اعتراض می کردم که یوسف مگر اینجا جای اذان است .

 


- آخرین باری که آقا یوسف را دیدید کی بود ؟

همان شبی که برای آخرین بار اعزام شد . چهار روز بعد از آخرین شب احیا رفت . تقریبا 26 رمضان امسال بود . آن شب مهمان داشتیم . گفت امشب که مهمان ها رفتند ، من باید بروم . من مخالفت کردم که نه امشب را باید بمانی اما برای رفتن اصرار داشت .خیلی اصرار کردم که بماند ، اما نهایتا خصوصی به من گفت که فردا صبح باید تهران باشم ، چون باید از فرودگاه به ارومیه اعزام شوم . خلاصه قبول کردم . منتظر ماند تا پدرش بخوابد . بعد برای غسل به حمام رفت . دلم طاقت نیاورد . رفتم پشت در حمام دیدم که دارد غسل شهادت می کند . از حمام که آمد کمی دعا و نماز خواند و بعد هم حرکت کرد که برود . من و پدرش با موتور پدرش رفتیم دنبالش . نزدیک نانوایی محل به او رسیدیم . اصرار کردیم که امشب را بماند . کناره کشید و طوری که پدرش نشنود ، گفت که مگر نگفتم فردا پرواز دارم . شما به پدر حرفی نزن . من باید فردا تهران باشم . داشت که می رفت به من گفت : برایم دعا کن که به آرزویم برسم .

منبع : نشریه آسمونی ها شماره پنجم

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » تکاور ( پنج شنبه 90/11/13 :: ساعت 2:11 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

قسمتی از وصیتنامه شهید مجتبی بابایی زاده
سلام بر صورت کبود ..
پیامک اخر
شهید بریهی و آرزوی شهادت
دو یار شهید ...
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 20
>> بازدید دیروز: 2
>> مجموع بازدیدها: 66000
» درباره من

شهدای تیپ ویژه صابرین
تکاور
این وبلاگ را تقدیم می کنم به روح پر فتوح شهدای تیپ ویژه صابرین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی علی الخصوص شهید صمد امیدپور

» فهرست موضوعی یادداشت ها
شهید یوسف فدایی نژاد[4] . شهید محمد جعفرخانی[3] . شهدای مبارزه با پژاک[2] . شهید صمد امیدپور[2] . شهید علی بریهی . شهید مجتبی بابایی زاده . شهید مسلم احمدی پناه .
» آرشیو مطالب
آبان 90
دی 90
بهمن 90

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
سرچشمه ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید
بادصبا
عشق
مهندسی متالورژِی
احساس ابری
تَرَنّم عفاف

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان










» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

Get Flash Code