سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر دانشمند همه آنچه را که می گفت، نیکو و درست بود، شاید از عجب وخودپسندی دیوانه می شد . دانشمند آن است که درستیهایش فراوان باشد . [امام حسین علیه السلام]
شهدای تیپ ویژه صابرین
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» شهید محمد جعفر خانی

شهید محمد جعفر خانی در منطقه به جعفر خان معروف بود و به عنوان فرمانده‌ای گره‌گشا، کسی بود که در عرصه هشت سال دفاع مقدس هم نقش آفرین بود و حتی در آن دوران از دلاور مردانی بود که از اروند رود عبور کرد.
این شهید بزرگوار کسی بود که در منطقه شیخ محمد، شلمچه، خیبر و ... در نقاطی که کسی انتظار نداشت، دلاورانه حاضر می‌شد و این روزها نیز با این سن و سال تکاوری نبود که تنها لباس تکاوری پوشیده باشد بلکه فرماندهی بود که با ایمان و افتخار سرافرازانه در میدان دفاع از نظام و انقلاب حرکت کرد و در درگیری با نیروهای تروریستی به شهادت رسید..
جعفر خان شهیدی است که در سه متری!! تونل تروریست‌ها به شهادت رسید، تروریست‌هایی که به لحاظ تجهیزات و دستگاه‌های ارتباطی از سوی آمریکا مجهز شده‌اند
.

به نقل از سردار عبدالله عراقی جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » تکاور ( سه شنبه 90/11/11 :: ساعت 10:51 عصر )

»» گفتگو با دختر شهید محمد جعفر خانی

قبل ازماه رمضان خواب دیده بود بعد از نماز صبح برای دوستانش تعریف میکند ومیگوید که 10نفرباخودم میشویم 11نفر ازاین گروه شهیدمیشویم . یکی ازدوستاش گفته بود من شهید میشم گفته بود نه ،آن یکی گفته بود با سر گفته بود بله و یکی ازدوستاش گفته بود اگه راست میگی بگو به کجای من تیرمیخوره و پدرم نیز گفته بود و به همین شکل نیز شده بود دقیقا میدونسته توهمون منطقه یعنی(سردشت) شهید میشه من نزدیک یه ماه میشد که پدر رو ندیده بودم.

این آخرعمری پدرت به چه شکلی بود ؟

کلا چطوری بگم ازهمه چیزدل کنده بود انگار یه جورایی خودشو برای شهادت آماده کرده بود و آخرهر نمازش ازخدا می خواست خدایا آخرعمرمرا شهادت قرار بده .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » تکاور ( یکشنبه 90/11/9 :: ساعت 11:54 عصر )

»» گفتگو با مادر و همسر شهید جعفرخانی

به نام خدا

به روایت مادر شهید ...

تو خواب دیدم که یه پارچه ی سفید رو سرم انداختند درحالیکه گریه نمی کردم ولی اشکامو از صورتم پاک کردن ، دوباره پارچه را انداختن رو صورتم تمام بدنم لرزه گرفت یه دفعه ازخواب بلندشدم و نمازصبح راخوندم. دیگه خوابم نبرد تا صبح رو پله نشستم ، دم در رفتم، توحیاط گشتم باخودم به طور خود به خود زمزمه می کردم خدایا برای محمد داره اتفاقی می افته که من اینطوری شدم .  به خودم میگفتم که این چه حرفیه که من میزنم شوهرم گفت بیا بگیر بخواب ولی اصلا نتونستم، تا صبح منتظر بودم انگار یه جوری دلم خبرمیداد که پسرم شهید میشه و صبح همون روز بهمون خبر دادن که پسرم زخمی شده ولی دلم گفت که شهید شده ...


 


 


 

به روایت همسر شهید ...

 

قشنگترین آرزوی همسرتان چه بوده؟

چون برادرمن شهید شده بود به من می گفت خوش بحالت که برادرت شهید شده من 33سال هست که به اسلام خدمت می کنم و 8 سال درجنگ جنگیدم ولی شهید نشدم ، من لیاقت شهید شدن یا سعادت شهید شدن را ندارم.الان دیگه به قشنگترین آرزوش رسیده ... شهادت




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » تکاور ( یکشنبه 90/11/9 :: ساعت 11:53 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

قسمتی از وصیتنامه شهید مجتبی بابایی زاده
سلام بر صورت کبود ..
پیامک اخر
شهید بریهی و آرزوی شهادت
دو یار شهید ...
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 17
>> بازدید دیروز: 2
>> مجموع بازدیدها: 65997
» درباره من

شهدای تیپ ویژه صابرین
تکاور
این وبلاگ را تقدیم می کنم به روح پر فتوح شهدای تیپ ویژه صابرین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی علی الخصوص شهید صمد امیدپور

» فهرست موضوعی یادداشت ها
شهید یوسف فدایی نژاد[4] . شهید محمد جعفرخانی[3] . شهدای مبارزه با پژاک[2] . شهید صمد امیدپور[2] . شهید علی بریهی . شهید مجتبی بابایی زاده . شهید مسلم احمدی پناه .
» آرشیو مطالب
آبان 90
دی 90
بهمن 90

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
سرچشمه ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید
بادصبا
عشق
مهندسی متالورژِی
احساس ابری
تَرَنّم عفاف

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان










» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

Get Flash Code