مصاحبه با سرکار خانم کبری صالح مادر شهید یوسف فدایی نژاد :
- برای شروع اگر مایل بودید کمی پیرامون شهید صحبت بفرمایید.
بسم رب الشهداء والصدیقین مادر شهید یوسف فدایی نژاد هستم . شهید یوسف فردی متدینی بود . در خانواده رفتار و کردارش نیک بود . فرد با محبتی بود ، به من و پدرش احترام زیادی می گذاشت . دائم الذکر بود و یاد خدا همیشه همراهش بود . علاوه بر انجام واجبات ، نسبت به انجام مستحبات هم بسیار مقید بود تا جایی که اعمال مستحبی که انجام می داد خیلی زیاد بود . قاری قرآن بود و قرآن را به خوبی تلاوت می کرد . اهل نماز شب و دیگر مستحبات بود . غسل جمعه اش تقریبا ترک نمی شد . هر وقت هم که برای مرخصی می آمد ، سعی می کرد که در نماز جمعه که در سنگر برگزار می شد شرکت کند .
- روحیاتش در دوران کودکی چطور بود ؟
یوسف در دوران کودکی و اوایل نوجوانی به همراه برادرش عضو پایگاه امام سجاد (ع) دهبنه شده بود و از همان زمان در کلاسهای قرآن ، احکام و اخلاق مسجد امام رضای دهبنه شرکت می کرد . از همان زمان نسبت به انجام واجبات دقت داشت . وی از همان زمان فرد مقیدی بود .یادم هست که تقریبا از پانزده سالگی به بعد یک تسبیح هزار دانه گرفته بود و با آن ذکر می گفت . گاها در نماز شب به سجده می رفت و با همان تسبیح ذکر می گفت و تا تمام نمی شد سر بلند نمی کرد . حالا اگر مثلا چند ساعتی طول می کشید ، تفاوت نداشت آنقدر ادامه می داد تا ذکر تمام شود . به سوره یاسین هم علاقه زیادی داشت . هر وقت فرصتی دست می داد ، می نشست و یاسین می خواند . به من هم وصیت کرده که برایش یاسین بخوانم .
اهل نماز شب بود ؟
خیلی وقت بود که متوجه شده بودم که اهل نماز شب است .تقریبا همه شب ها بلند می شد . اتاق کوچکی کنار ایوان خانه داشت که بلند می شد و به درب طرف حیاط اتاق پرده می زد که نور از درون اتاق بیرون نیفتد و بعد مشغول عبادت می شد . بعضی شب ها تا صبح می نشست و عبادت می کرد . نماز صبح را می خواند و صبح چند ساعتی استراحت می کرد . گاها صبح ها بلند می شد و اذان می گفت . اعتراض می کردم که یوسف مگر اینجا جای اذان است .
- آخرین باری که آقا یوسف را دیدید کی بود ؟
همان شبی که برای آخرین بار اعزام شد . چهار روز بعد از آخرین شب احیا رفت . تقریبا 26 رمضان امسال بود . آن شب مهمان داشتیم . گفت امشب که مهمان ها رفتند ، من باید بروم . من مخالفت کردم که نه امشب را باید بمانی اما برای رفتن اصرار داشت .خیلی اصرار کردم که بماند ، اما نهایتا خصوصی به من گفت که فردا صبح باید تهران باشم ، چون باید از فرودگاه به ارومیه اعزام شوم . خلاصه قبول کردم . منتظر ماند تا پدرش بخوابد . بعد برای غسل به حمام رفت . دلم طاقت نیاورد . رفتم پشت در حمام دیدم که دارد غسل شهادت می کند . از حمام که آمد کمی دعا و نماز خواند و بعد هم حرکت کرد که برود . من و پدرش با موتور پدرش رفتیم دنبالش . نزدیک نانوایی محل به او رسیدیم . اصرار کردیم که امشب را بماند . کناره کشید و طوری که پدرش نشنود ، گفت که مگر نگفتم فردا پرواز دارم . شما به پدر حرفی نزن . من باید فردا تهران باشم . داشت که می رفت به من گفت : برایم دعا کن که به آرزویم برسم .
منبع : نشریه آسمونی ها شماره پنجم
به نام خدا
ایشان مصداق کامل حدیث کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم بود . یعنی وقتی شهید یوسف شهید شد ، تمام اطراف را متحول کرد . من احساس می کنم این بخش متحول شده و از جا کنده شد. خوب یک مدت بود خیلی ها در فکر شهادت نبودند و می گفتند راه شهادت بسته است و باز نیست .
هیچ وقت ندیدم کسی را نصیحت کند. هیچ وقت ندیدم به کسی بگوید تو چرا این جوری می کنی، هیچ وقت ندیدم مگر اینکه از خط قرمزهای دین عبور کرده باشد و مرتکب گناهی شده باشد . آنجا دیگر آن غیرت دینی اش به جوش می آمد و امر به معروف و نهی از منکر می کرد. پیغمبر می فرماید: با عملتان مردم را به خدا بخوانید و عملشان اینطور بود .
ایشان هر چیز را که یاد می گرفت عمل می کرد. دقیقا جمله ای که حضرت ایت الله بهجت (ره) در سفارشاتش به آیت الله مصباح می فرمایند. آیت الله بهجت (ره) می فرمودند : هر چه را می دانی عمل کن، آنچه را نمی دانی خدا به تو خواهد فهماند. من تجلی این جمله آن عارف بزرگ را در یوسف دیدم. هر چه می دانست عمل می کرد. من یادم است اولین روایتی که در همین کلاس قرآن مسجد یاد گرفتیم، روایتی بود درباره دائم الوضو بودن. ما این را با اشتیاق به هم می گفتیم. یک روایت عربی حفظ شده بودیم. حالا 11 یا 12 سالمان بود. من می گفتم و ادامه می داد. او به این روایت عمل می کرد. دائم الوضو بود. تا وضویش باطل می شد فورا وضو را تجدید می کرد. اینها چیزی نیست. همه ی اعمال همین است. عارف شدن همین است دیگر. اینکه شما همیشه نماز اول وقت بخوانی، گناه نکنی، دائم الوضو باشی. این را من خودم ندیدم. اخویش که در خانه با او بود تعریف می کرد. برادرشان می گفتند: تا وقتی که در خانه بود نماز شبش ترک نمی شد.
منبع:نشریه آسمانی ها شماره پنجم
دو چیز را هرگز فراموش نکن: خدا-مرگ
پاسدار شهید یوسف فدایی نژاد (تک تیرانداز گردان صابرین ـ تهران ) متولد 1362 شاقاجی سنگر از توابع شهرستان رشت بود که در روز دوازده شهریور 1390 در درگیری با گروهک منافق و تروریستی پژاک در تپه جاسوسان سردشت به شهادت رسید و به خیل یاران اخر الزمانی سید الشهدا پیوست. شهید فدایی نژاد بنا بر وصیت خودش در بقعه اقا سید ابراهیم سراوان رشت به خاک سپرده شد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
کلیپ اول : تصاویر شهید یوسف فدایی نژاد
کلیپ دوم : تشییع و وداع با شهید یوسف فدایی نژاد